چه شبی هستش امشب

امشب  شب تولدمه

فقط من هستم و نوت بوکم

دیگه هیچ کس نیست

نه تبریکی نه چیزی

عیب نداره  بابا بی خیال

الآن خودم برا خودم جشن میگرم اینجوری حالش بیشتر

.دل همه هم آب ............

مخصوصا محبوب

 

 

تولدم مبارک

امشب شب تولدمه اما تنهای تنها

خوشحالم که تنهایی با من است

چون غیر از او هیج کسی را ندارم

بر روی تخته اتاقم با ماژیک کیکی رو میکشم

و ۲۶ تا شمع روش میذارم و کادویی هم کنارش

صبر میکنم که دوازده نصفه  شب برسه

و بعد یکی یکی پاکشون میکنم

و واسه هر کدوم ارزویی تو دلم میکنم

کادوی نقاشی شده هم باز میکنم

ولی توش خالیه

چه جشن تولدیه امشب

تنهایی من در شب میلادم غوغا کرده

با اشک بی خاطره متولد شدم

اما امشب با خاطراتم اشک میریزم

ای دل اروم بگیر امشب 

امشب دیگه میشم ۲۶ ساله

دیگه میتونم هر کاری دلم میخواد بکنم

دیگه به سنی رسیدم که باید یک زندگی جدیدی رو شروع کنم

در اوج حس تنهایی به خودم میگم

لواشک تولدت مبارک

شب دلتنگی

سلام بر عشقم

نمی دونم جرا یاهو باز نمیشه

حالا من با این همه خاطره که  نوشتم چی کار کنم

کجایی گلم

چقدر با تو بودن زیباست

گل اگر خار نداشت

دل اگر بی غم بود

اگر از بهر پرستو قفسی تنگ نبود

زندگی ، عشق ، اسارت ، قهر ، آشتی همه بی معنا بود...

عشق من کجایی

همه عشق درون و برون من هستی
هر شب در رویاهایم تورو میبینم
که با تو دیوانه وار در کهکشانها پرواز میکنم
و چقدر باتو بودن زیباست
زندگی با تو ...
عاشقی با تو...
همه دنیای من فقط تو
همه هستی من ...
ای دوست داشتنی ترین عشق من
به امید اینکه بتوانم باقیمانده عمرم را حتی در لحظاتی کوتاه با تو
سپری کنم زنده مانده ام
بی نهایت دوست دارم و عاشقه عاشق شدنت هستم هر چند که زمانه زیادی برای
عاشقی تو باقی مانده...


161

یادگاری

میگن

میگن عشق مثل بازی الاکلنگه،هرکسی که عاشقتره خودشو پایین نگه میداره تا عشقش از بالا بودن لذت ببره...

اما چقدر سخته یه روز به خودت بیای و بینی روی الاکلنگ چوبی تنهایی کسی که از تو بالاتر بود دست عشقتو گرفته و با خودش برده...

خیلی سخته سرتو بالا کنی و ببینی عشقت با یار تازش روی ابرا قدم میزنن،صداش میکنی(اهای عشق من برگرد،بیا بازم بازی کنیم منتظرم) اما اون، تو و اون الاکلنگ چوبی رو فراموش کرده،حالا عاشق کسیه که از تو بهتره...

لبخند تلخ روی لباتو میبینم وقتی به روزی فکر میکنی که برای اولین بار دیدیش و یا انتظارت وقتی که برای یه مدت رفت و ازش بی خبر بودی...

اما حالا  همه چیز تموم شده،تو موندی و یه شهر خاطره و یه الاکلنگ چوبی...چقدر سخته نتونی ازش دل بکنی مدام سرت به اسمون باشه  نگاش کنی،با اینکه خیلی تنهایی ولی دلت نخواد از اون بالا بیفته پایین

چقدر سخته نتونی از اون الاکلنگ چوبی دل بکنی اخه تنها یادگاریه که ازش داری،یادته هر کاری می کردی تالبخند بزنه؟اما نمیخندید ولی حالا برای عشق تازش میخنده،چقدر خنده هاش قشنگه،با خودت میگی کاش میتونیتم صدای خنده هاشو بشنوم...

یه چیزی رو از اون بالا پرت کرد یه طرف،صدای شکستنش اومد،حس عجیبی داری میبینی قلب شیشه ای خودته که بهش یادگاری داده بودی تکه هاشو کنار هم میزاری جای پا هاش رو دلت مونده با بغض میگی لااقل یه یادگاری ازش دارم...

من تو رو می خوام اونا رو

عطر زرد گل یاس رو نمی خوام
نمره ی بیست کلاسو نمی خوام
من فقط واسه چش تو جون می دم
عاشقای بی حواسو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
عشق رو نقطه ی جوشو نمی خوام
دوره گرد گل فروشو نمی خوام
اونی که چشاش به رنگ عسله
مجنون خونه به دوشو نمی خوام
من تو رو می خوام اونارو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
من کسی با قد رعنا نمی خوام
چشای درشت و گیرا نمی خوام
دوس دارم قایق سواری رو ، ولی
جز تو از هیچ کسی دریا نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوارو نمی خوام
موهای خیلی پریشون نمی خوام
آدم زیادی مجنون نمی خوام
می دونی
چشم منو گرفتی و
جز تو هیچی از خدامون نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
چشم شرقی سیاهو نمی خوام
صورتای مثل ماهو نمی خوام
آخه وقتی تو تو فکر من باشی
حق دارم بگم گناهو نمی خوام
من تو رو می خوام
اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرفای نقره ای رنگ رو نمی خوام
او دو تا چشم قشنگو نمی خوام
حتی اون که بلده شکار کنه
صاحب تیر و تفنگو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
شعرای ساده و تازه
نمی خوام
اونکه می گه اهل سازه نمی خوام
من دلم می خواد تو رو داشته باشم
واسه ی اینم اجازه نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
سفر دور جهانو نمی خوام
رنگای رنگین کمانو نمی خوام
لحظه و ساعت عمر من
تویی
تو که نیستی من زمانو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
فالای جور واجور رو نمی خوام
نامه های راه دور و نمی خوام
واسه چی برم ستاره بچینم
ماه من تویی که نور و نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو
نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
آذر و خرداد و تیر نمی خوام
آدمای سر به زیر نمی خوام
من خودم تو چشم تو زندونیم
حق دارم بگم ، اسیرو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
حرف خیلی عاشقونه نمی خوام
دل رسوا و دیوونه نمی خوام
یا تو ، یا هیچکس دیگه به خدا
خدا هم خودش می دونه ،‌نمی خوام
خرداد و اردی بهشت و نمی خوام
بی تو من این سرنوشتو نمی خوام
یکی پرسید اگه آخرش نشه
حتی این خیال زشتو نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
بی تو چیزی از این عالم نمی خوام
تو فرشته ای من آدم نمی خوام
می دونی خیلی زیادی واسه من
همیشه عادتمه ،‌کم نمی خوام
من تو رو می خوام اونا رو نمی خوام
نفسم تویی هوا رو نمی خوام
من و باش شعر و نوشتم واسه کی
تویی که گفتی شما رو نمی خوام

دلتنگی

سلام

سلام بجه ها

عیدتون مبارک

صد سال به این سال ها

راستش دلم تنگه

دلتنگ محبوبم

شاید بخاطر اینه که همه ی فامیل ها   اقوام   دوستان
آشنایان به آدم گیر می دن برا ازدواج

افراد زیادی رو به آدم پیشنهاد میدن

منم نا خود آگاه بیشتر یاد نگارم می افتم

چون دلم پیش محبوب  گیره

محبوب من کجایی داد از غم جدایی ........